کتابی حکیمانه با پیوست کار و کوشش

به گزارش وبلاگ تور چین، سرویس استان های خبرنگاران - عاطفه محمدباغبان، فعال فرهنگی: -مامان، جورابم را نشستی؟ صدای دخترم است که از توی اتاق می آید. جوابی نمی دهم... کتابی را که تازه به دستم رسیده برمی دارم. به صفحات آن نگاه می کنم. روی صفحه 11 متوقف می شوم. آزاده برادر کوچکش را به کمرش بسته است. سرش را برگردانده و با مهربانی به چشم هایش نگاه می نماید، انگار دلش برای لپ های قرمز او غنج می رود.

کتابی حکیمانه با پیوست کار و کوشش

دخترم می آید بالای سرم. توی کتاب سرک می کشد و می گوید: خوش به حالش! داداشش را کول نموده! کاش داداش من هم می آمد بغلم.

لُپ آرتین را از روی صفحه کتاب می کَنَد و می گوید: گوگولی!

توی دلم به آزاده می گویم: راست می گه. کِیف می کنی ها! ولی ما امروزی ها اگه بچه ای ببینیم که مثل تو اهل کار باشه، با خودمان می گیم طفلک! چه زندگی بدی داره.

جوراب های دخترم را توی دستش می گذارم و با خنده به سمت روشویی هلش می دهم تا خودش آن ها را بشوید. اولش زیر لب غرغر می نماید اما تا قیافه جدی من را می بیند، دیگر مقاومت نمی نماید.

به صفحه 13 نگاه می کنم. آزاده در حال آشپزی است. با خودم فکر می کنم چرا دخترهای دبستانی ما نباید مثل آزاده باشند؟

از آزاده خوشم می آید؛ چون توانمند است. چند صفحه بعد متوجه می شوم آزاده علاوه بر اینکه خیلی اهل کار است، درسخوان و کتابخوان هم هست. با خودم می گویم: چه جالب! دوگانه بی مزه کار یا درس را به هم زده است.

فردا ظهر وقتی دخترم از مدرسه برمی گردد، دستم را شبیه میکروفون می گیرم مقابلش.

- ببخشید خانم کوچولو می توانم چند لحظه وقتتان را بگیرم؟

اول می خندد و می گوید: ماماااان!

بعد انگار تصمیم می گیرد مصاحبه را جدی بگیرد، بلکه از تلویزیون یا جایی پخش شد!

صدایش را صاف می نماید و می گوید: بله، بفرمایید.

- شما کلاس چندم هستید؟

- اول.

- امروز توی مدرسه با این جوراب های تمیز چه حسی داشتید؟

- حس خوب!

- می شه بیشتر از حستون بگید؟ یعنی وقتی به جوراب هاتون نگاه می کردید یاد چی می افتادید؟

- یاد این که خودم آن ها را شستم.

- آهان! چقدر شما قوی هستید که خودتان کارهایتان را می کنید.

چند سؤال خنده دار هم پرسیدم.

اگرچه در عالم خبرنگاری کمی حرف توی دهانش گذاشتم، ولی واقعاً فهمیدم حس خوبی دارد که می بیند خودش توانسته کار تازه ای انجام دهد. فردا هم حسش را راجع به لقمه نان و پنیری که خودش گرفته بود پرسیدم. به نظرم آغاز خوبی بود.

ناهارش را جلویش گذاشتم و کمی بعد آغاز به نوشتن یادداشت کردم:

یادداشتی بر کتاب آبگینه به مهمانی می رود

نگاهی به دخترم کردم. ناهارش تمام شده بود. بشقابش را برداشت و گذاشت لب کابینت ها. می دانست که بعد از تمام شدن غذا باید ظرف غذایش را جمع کند.

همین که با برادرش مشغول بازی می گردد فرصت خوبی برای ادامه یادداشت بود.

حواسم را جمع نوشتن کردم و تایپ کردم:

این روزها زیاد می شنویم که بچه ها کار یک پدیده نامطلوب است، اما حواسمان باشد :کارگریز بودن بچه ها هم پدیده خطرناکی است که اتفاقاً شیوع بیشتری دارد.

کتاب آبگینه به مهمانی می رود با هدف معرفی پیشرفت های کشورمان نوشته شده است و درونمایه آن کار و کوشش است؛ درونمایه ای که مانند نان شب برای بچه ها 9 تا 12 سال ضروری است. جملات کتاب، کوتاه و روان است و کتاب با یک صحنه مجذوب کننده آغاز می گردد.

از ویژگی های کم نظیر این کتابِ بچه هاه این است که مخاطب بعد از هر بار مطالعه، نکات جدیدی از داستان متوجه می گردد و با ساختاری حکیمانه روبه رو می گردد. هنرمندانه تر اینجاست که با وجود پی ریزی های علمی برای داستان، نویسنده از دنیای بچه هاه غافل نشده است و داستان، پر از نشانه هایی است که برای کودک آشناست و با آن ارتباط برقرار می نماید.

بخشی از این دنیای بچه هاه به سبب شخصیت پردازی خوب نویسنده است. آزاده که شخصیت اول این داستان و راوی داستان نیز هست بچه هاه فکر می نماید، بچه هاه رفتار می نماید و بچه هاه حرف می زند. شخصیت اصلی کتاب دختری است که برای حل مشکل زندگی شان کوشش می نماید؛ دختری اهل کار و کوشش که در عین حال جستجوگر و کتابخوان نیز هست. طبیعتاً شخصیت های اول داستان برای بچه ها به نوعی الگو تبدیل می شوند. بنابراین قراردادن شخصیت هایی این چنین در داستان های بچه هاه مورد احتیاج است.

آقا معلم در داستان، شخصیتی دلسوز، اهل خدمت و اهل مطالعه نشان داده می گردد و در چند بخش مهم، گره گشایی های داستان به دست او صورت می گیرد. انتخاب فردی با این ویژگی ها، برای گره گشایی نیز جنبه محتوایی دارد و خوش سلیقگی نویسنده را نشان می دهد.

شخصیت مادر هم یک شخصیت خلاق، خوش فکر، شکیبا، مهربان، هنرمند و اهل کار معرفی می گردد و بعضی دیگر از گره گشایی های داستان نیز به زیبایی به او سپرده می گردد.

داستان در فضای روستایی و در میان ایل بختیاری اتفاق می افتد. یکی از مسائلی که امروز در رسانه های گوناگون (از فیلم تا کتاب و....) با آن روبرو هستیم این است که فضای اغلب داستان ها به فضاهای شهری و مدرن اختصاص یافته است و استمرار این مسئله به تدریج نوعی بی توجهی به روستا و فرهنگ روستایی را رقم می زند. طبیعی است که با این نادیده گرفتن، دائماً و ناخواسته در حال تجویز و تبلیغ فضای مدرن شهری برای همه هستیم، چه شهری و چه روستایی. تا جایی که بعد از مدتی شهری بودن تبدیل به یک افتخار بی فایده می گردد و در پی این بی توجهیِ رسانه ای، آسیب های متعددی گریبانگیر جامعه خواهد شد.

اما داستان آبگینه به مهمانی می رود در یک فضای روستایی شکل می گیرد و می تواند آغاز خوبی برای توجه به فرهنگ روستایی باشد. البته شاید همذات پنداری بچه ها شهری با فضای روستا ضعیف باشد اما نو و مجذوب کننده است و به مرور آشنایی و فرهنگ سازی اتفاق می افتد.

استفاده از لباس های محلی و آداب ورسوم و نمادهای مختلف روستایی نیز در متن و تصویرگری داستان به انتقال بهتر فضا یاری نموده است.

کتاب کشش خوبی دارد اما می توانست پرهیجان تر باشد. در داستان، هر چند صفحه یک بار زمان و مکان تغییر می نماید و ابتدای هر بخش به زیبایی با آوایی متناسب آغاز می گردد. آغاز بخش های مختلف، معماگونه است و به مجذوب کنندهیت اثر یاری نموده است، اما به نظر می رسد این موضوع برای بچه ها شاید ابهام برانگیز باشد.

داستان سرانجام خوشی دارد اما کمی زود تمام می گردد و مخاطب همچنان دوست دارد توصیف بیشتری از حال و هوای خانواده آزاده بشنود.

سرم را بالا گرفتم و نگاهی به دخترم کردم. کارشان داشت به دعوا می کشید.

پاراگراف آخر را نوشتم:

آبگینه به مهمانی می رود کتابی حکیمانه است که نه یک بار بلکه باید چندین بار با تمرکز مطالعه کرد، چرا که پر از نکات مستقیم و غیرمستقیم است.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "کتابی حکیمانه با پیوست کار و کوشش" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "کتابی حکیمانه با پیوست کار و کوشش"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید